26 دی ماه یادآور فرار محمدرضا شاه پهلوی از ایران و آغاز دوره ای 15 روزه است که با ورود امام راحل به ایران، منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و خاتمه رژیم سلطنتی در ایران بود. به همین بهانه، یادداشت زیر، به چگونگی و چرایی فرار شاه از ایران می پردازد:
فرار شاه از ایران
تنها دغدغه شاه ایران چند روز پیش از اجرای کودتای 28مرداد جز این نبود که در زمان وقوع کودتا در کشور نباشد! شاهنشاه ایران چند روز پیش از آنکه حکم عزل دکترمصدق را صادر کند از كرميت روزولت درخواست می کرد که “تا پیش از خروج من از کشور هیچ اتفاقی رخ ندهد".
اگرچه فرجام آن کودتا بازگشت دوباره محمدرضا پهلوی به کشور و جلوس دوباره او بر اریکه قدرت بود اما حکایت 26دی 57 از جنس دیگری بود.
صبح 16آبان 57 تصویر شاه در حالی از تلویزیون ها به نمایش در آمد که با کاغذ سفیدی در دست گویی بیرق تسلیم را برافراشته بود.« ملت عزیز ایران در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خاستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تأیید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد».
شاه جمله تاریخی خود را که ” من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم” در آن روز بعنوان آخرین برگ دفتر سیاست در جهت حفظ تاج و تاخت به زبان آورد و سالها بعد مشخص شد که متن آن نطق شاه ، نوشته ی رضا قطبی بوده و شاه پس از قرائت آن سخت پشیمان شده و رییس تلویزیون ملی را مورد لعن و دشنام قرار داده است.
اما شاه چاره ای جز آنگونه صحبت کردن با مردمی که فریاد اعتراضشان ستون های کاخ شاه را به لرزه افکنده بود نداشت.در آن روزها دیکتاتور خود را اصلاح طلب می دانست!
25دسامبر1978 خبرنگار نیوزویک برای انجام مصاحبه ای به دیدار شاه می رود و از او می پرسد هدف شما از استقرار ارتش در خیابان و در برابر مردم چیست؟ پل مارتین پاسخی اینگونه از شاه ایران دریافت می کند؛«اصلاحات! سعی بر اینکه بهترین کار را برای سبک کردن مشکلات مردم انجام دهیم.البته ما حتما برنامه های آزادی بخشی را ادامه خواهیم داد و کشور را برای انتخابات آزاد آینده آماده می سازیم».
اما شاه نمی دانست که وعده اصلاحات و انتخابات آزاد و در مجموع وعده های دموکراتیک از سوی دیکتاتورهای در آستانه سقوط هیچگاه از جانب مردم با پذیرش همراه نبوده است.
او در همان مصاحبه و در اوج خفقانی که در سالهای میانه دهه 50 بواسطه استبداد پهلوی وجود داشت مدعی وجود “سیاست باز” در کشور بود و از رعایت حقوق مخالفان سخن می گفت. تیتر نخست تایمز در آن روزها ؛ « تهران می سوزد» بود تا نشانگر این باشد که غربی ها نیز سخنان شاه را باور ندارند.
کسی محمدرضا پهلوی را اصلاح طلب نمی دانست چرا که او به اصلاحات دولت مصدق، جز با تیغ “کودتا” پاسخ نگفته بود.اینگونه بود که احمد شاملو در آن روزگار و در “آخر بازی” خطاب به شاه سرود :
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها به داس سخن گفته ای
شاه در آخرین روزهای حضورش در ایران گفته بود |؛ “اگر شما می خواهید دموکراسی بدست آید باید قانون را در نظر بگیرید در غیر اینصورت چگونه دموکراسی بدست می آید؟".
اما شاه خود اول کسی بود که قانون را درنظر نداشت و خود را ورای قانون می دانست و دموکراسی با چنان شاهی هرگز بدست نمی آمد.
او در پایان گفت و گوی خود با خبرنگار نیوزویک و در پاسخ به این پرسش که “از این مسائل بوجود آمده در ایران چه آموختید؟” گفته بود ؛ « آموختم که اگر برنامه “آزاد سازی” ادامه یابد این بهایی است که باید برایش پرداخت".
او درست می گفت و در 26 دی 57 آخرین بها را در جهت برقراری آزادی در کشور با خروج همیشگی از ایران پرداخت.
منبع: به نقل از سایت اندیشه کرمانشاه
سلام عالی بود به منم سر بزنید بعد از مدت ها بروزم