کیست که از دعوت اولاد احمد بگذرد؟
گاه گاهی می شود دلتنگی از حد بگذرد
سیل افکاری که از ذهنت نباید بگذرد
بغض راه گریه را می بندد و دریای اشک
پافشاری می کند از آخرین سد بگذرد
با خودت در گوشه ای از خانه خلوت می کنی
تا مگر این لحظه های تلخِ ممتد بگذرد
کوچه ها دلتنگی ات را صد برابر می کنند
گرچه گاهی اتفاقی هم بیفتد؛ بگذرد
ناگهان در خواب می بینی سواری سبزپوش
بااناری سرخ در دستش می آید بگذرد
با تبسم های معصومانه می گوید: بیا
یک شبی مهمان ما؛ هر چند که بد بگذرد
چاره ای دیگر نمی ماند به جز تسلیم محض
کیست که از دعوت اولاد احمد بگذرد؟
شاعر: عبدالحسین انصاری
آخرین نظرات