آب را گل نکنیم:
در فرو دست انگار کفتری می خورد آب.
یا که دربیشه ای دور سیره ای پر می شوید.
یا درآبادانی، کوزه ای پر می گردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، مرود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده درآب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.
چه گوارااین آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست، چه صفایی دارند!
چشمه هاشان جوشان، گاوهاشان شیر افشان باد!
من ندیدم دهشان،
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آنجا، می کند روشن پهنای کلام.
بیگمان در ده بالادست، چینه ها کوتاه است.
غنچه ای می شکفد، اهل دل باخبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را میفهمند.
گل نکردندش، ما نیز گل نکنیم.
شعر زمان ما، سهراب سپهری
آب را گل نکنیم/ چه خوب است که اینک ما آب را هدر ندهیم، آیندگانمان به آب نیاز دارند…
آخرین نظرات