نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم
افسانه را چیدیم، و پلاسیده فکندیم
کنار شنزار، آفتابی سلیه بار، ما را نواخت. درنگی کردیم.
بر لب رود پهناور رمز، رویاها را سر بردیم.
ابری رسید، و ما دیده فرو بستیم.
ظلمت شکافت، زهره را دیدیم، و به ستیغ بر آمدیم.
آذرخشی… بیشتر »
آخرین نظرات