جنگ احد شعله ور شد و مشرکین باقیمانده از جنگ بدر با شمشیر های به هم پیچیده جمع شدند. مرغ مرگ بر فراز سرها به پرواز در آمد، تا جان ها را برچیند. پرچم مسلمانان د ردست امام علی “علیه السلام” بر افراشته بود. پرچم دار مشرکین ابو سعدبن ابی طلحه، علی ” علیه السلام” را دید و برای مبارزه به سمتش شتافت. از روی تکبر فریاد کشید: آیا کسی هست که با مبارز با من بیاید؟!
باز ازروی تکبر فریاد کشید: آیا شما نبودید که می پنداشتید کشتگان شما د ربهشتند و کشتگان ما در آتش. هیچ یک از شما نمی خواهد با شمشیر من داخل بهشت شود یا من را با شمشیرش به جهنم بفرستد؟!
بزرگ پهلوان اسلام علی بن ابی طالب “علیه السلام” فریادهای احمقانه ابی سعد بن ابی طلحه را تاب نیاورد و چون باد به سمت او شتافت و گفت: قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، رهایت نمی کنم تا با شمشیرت داخل بهشت شوم یا تو را با شمشیرم به جهنم بفرستم.
مبارزه در بین صفوف دو لشگر درگرفت. ضرباتی بین آن دو رد و بدل شد. علی “علیه السلام” ضربه ای کاری به او وارد کرد. پایش قطع شد و بر زمین افتاد و عورتش نمایان گشت!
با التماس و گریه خطاب به امیر المومنین"علیه السلام گفت: ای پسر عمو! خویشاوندی را فراموش نکن!
امام علی"علیه السلام” رهایش کرد و از کشتنش چشم پوشید.
منبع: کتاب سر دلبران در فضایل امیرالمومنان"علیه السلام”
آخرین نظرات